نامه ای به النا

ساخت وبلاگ
سلام النای عزیزم :

امروز دیسک و صفحه ماشین را عوض کردم ، به فروشنده لوازم یدکی گفتم دیسک و صفحه ژاپنی بده ، پوزخندی زدو گفت:

-چی ؟

تکرار کردم بیشتر خندید گفت :

- دیکسوصفحه ، نه دیسک و صفحه هاهاها

با این کارش به من دو تا درس داد یکی اینکه موارد زندگی که روی کاغذ یاد گرفتیم گاهاً در کف خیابان و در میان مردم بی معنی هستند مثلا همین دیسک و صفحه ، سالها یاد کرفتیم که بگویم و بنویسیم دیسک و صفحه و یا ریسک و یا سوسک ولی در کف خیابان در میان عوام رایج شده که دیکس و صفحه و یا ریکس و یا سوکس .

خوب ، میبینی . انگار باید چیزها هارا دوگانه آموخت . یکبار تئوری و روی کاغذ و بدانیم که آن درست است و یکبار هم عملی و در میان مردم برای اینکه کلاهمان پس معرکه نیفتد . برای اینکه بتوان گلیم را از آب بیرون کشید .

پس یادت باشد آنچه مدرسه و کتابها و پدر و مادر و اطرافیان به تو می آموزند در میان خودشان و در درون کتابها کاربرد دارد همچنان که از کنارشان فاصله میگیری ممکن است دیگر کاربردی برایت نداشته باشد ، اگر آن درس عملی را هم بلد بودی که هیچ کارت راه می افتتد اما اگر بلد نباشی ، آموزگار سختگیر روزگار به تو با ترکه آلبالو خواهد آموخت .

درس دومی که یاد گرفتم این بود که سعی کنم با احمق ها و یا آنانی که در مرز میان عقل و حماقت در نوسانند بحث نکنم ، کم هزینه ترین راه این است که بگویی :

- آهان عجب ، بله درسته .

و به آرامی از میدان دیدش دور شوی .

که این کار بیشترین صرفه جویی انرژِ را برایت دارد .

 

بی عنوان...
ما را در سایت بی عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazemastan بازدید : 120 تاريخ : جمعه 31 خرداد 1398 ساعت: 7:20