که سرما سخت سوزان است

ساخت وبلاگ
چشم باز میکنم روی موتور هفتاد سی سیم نشستم

جعبه ابزار لای پام روی باکه روش جعبه درل ماکیتامو گذاشتم با لرزش موتور ابزار و پیچ مهره ها توی جعبه ابزار شروع میکنند به پایکوبی و دست افشانی و مدام به هم میخورند .

چرخ جلوی موتور کمی میزند بالانس نیست  . هوای دی ماه سوز سردی دارد

موتور سوار شدن توی زمستان کار هر کسی نیست باید اهل مراغبه باشی باید بری درون خودت

به خودت دستور بدهی متابولسمت افزایش یابد باید گرمت شود

صورتت باید در مقابل سیلی های تند  مدام باد سرد مقاوم باشد و زانوهایت هم .

ماشین ها زیگزاگ از جلوی چشمم میگذرند موتور هفتاد کم جان با ریپ های مکرر پیش میرود

سرما گریه چشمانم را در اورده اشک مثل ژله پیش چشمانم می ماسد جعبه ابزار جلوی چشمم بین پاهایم میلرزد پیچ مهره ها میجبند و در هر دست انداز به هوا می پرند درلم اما ساکت سر جایش نشسته

از نصب تصفیه آب بر میگردم  بر خلاف باد سرد حرکت میکنم هوارا با موتور هفتاد کم جان و قراضه می شکافم و به پیش میروم

از دور اتوبوس زردی میبینم از خوشحالی توی پوست خودم نمیگنجم مثل تشنه ای که آب یافته باشد  خوشحال با پاشنه توی سر دنده میکوبم سه را پر کرده ام با چهار و نیم کلاج موتور جهشی میکند و به اتوبوس نزدیک تر میشود

انگار دنیارا در آن لحظه به من داده اند موتور اتوبوس تا حدود ۱۰ متر پشت سرش را گرم میکند و حد اقل سرمای گزنده را قابل تحمل میکند البته این گرما ارمغانی چون دود را هم دارد .

گرم میشوم جانی تازه می یابم

با خودم حال میکنم به خودم درود میفرستم ای ول پسر یه تنه این زندگی رو داری میچرخونی

دمت گرم

مهم نیست کسی قدرتو بدونه یا نه

مهم اینه که داری تلاشتو میکنی

خسته از کار دوم بر میگردم

توی افکار خودمم

چشم دوختم به حرف عین روی پلاک اتوبوس

اگار که زبون درازی میکند

ناگهان به پیشم می آید نزدیک و نزدیک تر میشود

حرف عین روی پلاک آنقدر نزدیک می شود که دیگر چیزی نمی فهمم

به خود که می آیم مردم دورم جمع شده اند

من و موتور هفتاد و زمین یکی شده ایم

اتوبوس ترمز زده و من هنوز در رویا بودم

با پشت اتوبوس برخورد کرده بودم و زمین خورده بودم

چرخ موتو هنوز داشت مثل دنیا دور سرم میچرخید

مردم دورم جمع شده اند نگاهشان میکنم

میلرزند شل شده اند یا شایدم چشمام درست نمیبیند

سعی میکنم بلند شم

تقلا میکنم

موتور سرش را انگار روی پایم گذاشته و خوابش برده

روی زمین پر است از آچار وپیچ گوشتی

 

دست و پای یخ زده ام توی سرمای دی  انگار چوب خشک شده

پوک و شکننده شده

بدن سرد رسانای خوبی برای درد است   انگاری تمام اعصاب به راحتی  و به سرعت درد را به مغز منتقل میکند.

 

اما درونم ترد و شکننده نیست

با هر زحمتی شده خودمو از زیر موتور میکشم بیرون فرمونش کج شده

هنوز روشنه

و تو دنده هست چرخش داره می چرخه

موتور را دور میزنمو از روبرو چرخش را لای پایم میذارم

پایم را محکم چفت میکنم دور چرخ موتور فرمونش را سفت  میگیرمو راستش میکنم

ابزارمو جمع میکنم جیبم را میگردم میبینم سه تا تراول پنجاه تومنی سرجاشونه نفس راحتی میکشمو

تو دلم میگم

کور خوندی من از رو نمیرم

من سر سخت تر از اینم که بخوای با یه زمین خوردن منو از پا در بیاری

لباسام هنوز خیسه موقع نصب تصفیه آب  ،آب فواره زده بودو خیسم کرده بود حالا با لباس خیس تو سرمای زیر صفر روی موتور نشسته بودم

همش به فکر این بودم که شیرین درو به روم باز میکنه و به روم میخنده پام ناجور ضرب دیده

به زور پای راستو میارم بالا تمام زورمو میزنم که هندل بزنم

رررررررررررررررررر

رررررررررررررر

روشن نمیشه

مادر موتورو فحش میدم طوری با حرس و زجر فحش و تلفظ میکنم که گویی موتورم واقعا مادر داشته و سالهای سال هم بالین من بوده

پایینو نگه میکنم وایر شمع در اومده

جاش میندازمو با تک هندل روشن میشه

اول جعبه ابزار وبعد درل و میذارمو دوباره راه می افتم

اولش باد سرد کمه بعد هر چی سرعت میگیرم مقاومت باد سرد بیشتر میشه انگار رابطه مستقیمی بین سرعت جلو رفتن آدمی با مقاومت ربروش وجود داره

حالا بر خلاف آب شنا کردن باشه یا بر خلاف باد سرد موتور سواری کردن

ولی اینو میدونم نباید کم بیارم

نه به برادر نیاز دارم نه به پدر یکه و تنها با وجودی که حقوقم کمه ادامه میدمو زندگی رو میسازم

چه روزایی بود

زمستون  های سرد ، موتور هفتاد ، تصفیه آب ، دست یخ زده و آچار گرفتن توی دست

چه روزایی بود المیرام بود

همه چی بود

 

بی عنوان...
ما را در سایت بی عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazemastan بازدید : 131 تاريخ : جمعه 31 خرداد 1398 ساعت: 7:20